معنی قوم پارت

حل جدول

قوم پارت

یکی از سه گروه بزرگ آریایی که در ایران سکنی گزیدند


پارت

نام یکی از بزرگترین اقوام ایرانی

گویش مازندرانی

پارت پارت

نوعی راه رفتن که با گام های بلند همراه باشد


پارت

باز شدن، گشادگی زیاد، فاصله ای زیاد گام های از یک دیگر...

لغت نامه دهخدا

پارت

پارت. (اِ) یلوه. نوک دراز وآن مرغی است حلال گوشت.

پارت. (اِخ) پارث. پَرث َوَ. نام خراسان کنونی یکی از خترپت نشینهای هخامنشی. بعهد سلوکیان. دولت اشکانی دراین ناحیت تشکیل شد و بقایای نفوذ اخلاف اسکندر را از ایران برانداخت. این ایالت از شمال به دهستان و ازمشرق به آری و از جنوب به کارامانی و از مغرب به مادی محدود بوده است. رجوع به پرثَوَ و اشکانیان شود.


قوم

قوم. (اِ) دسته. آهنگی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود.

قوم. [ق ُوْ وَ] (ع ص، اِ) ج ِ قائم. (منتهی الارب). رجوع به قائم شود.

قوم. [ق َ] (ع اِ) گروه مردان و زنان معاً یا بخصوص گروه مردان و از این معنی است قول خدای تعالی: لایسخر قوم من قوم. (قرآن 11/49). و قول خدای تعالی: و لا نساء من نساء. (قرآن 11/49). یا زنان به تبعیت مردان داخل قومند مذکر و مؤنث هر دو آید و از ابن باب است قول خدای تعالی: کذب به قومک. (قرآن 66/6). و کذبت قبلهم قوم نوح. (قرآن 42/22) (از منتهی الارب). جماعت مردان بخصوص و گویند زنان نیز به تبعیت داخل میشوند. و به این نام نامیده شدند از آن جهت که به کارهای بزرگ و مهم قیام کنند. ج، اقوام، اقاوم، اقاویم، اقائم. (از اقرب الموارد).
- قوم فیل، اشاره به اصحاب الفیل است. (برهان).
|| کسان. خویشان.خویشاوندان.

فرهنگ فارسی هوشیار

پارت

پرنده ای حلال گوشت اندازه کبک که دارای منقار دراز است


پارت اتوموبیل

پارت ماشین: پاره ی خودرو پاره ی خودکار

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

پارت

قومی باستانی و چادرنشین که در حدود خراسان کنونی تا سلسلۀ البرز و دریای خزر به‌سر می‌بردند و بر ضد سلوکی‌ها قیام کرده و دولت اشکانی را تشکیل دادند،

پرنده‌ای حلال‌گوشت به اندازۀ کبک با منقار دراز، نوک‌دراز،

عربی به فارسی

قوم

مردم , گروه , قوم وخویش , ملت

معادل ابجد

قوم پارت

749

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری